کمی سرما خوردم

بعضی وقت‌ها از فرصت‌های زندگی آنچنان میشه گذشت که از یک دستمال کاغذی پر از کثافت.

پی نوشت:  داریم میریم بوشهر همراه با فرزاد و مجتبی . کسی با ما نمیاد؟

نظرات 12 + ارسال نظر
س-ح-ر دوشنبه 10 تیر 1387 ساعت 10:01 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

بعضی وقتا هم از هیچی نمی شه گذشت در حالی که شدیدا نیاز به یه پله هوایی داری تا از روشون عبور کنی ...!!

+ منم میام :)

خوش بگذره ...!!

شاید آره
ولی این شرح حاله منه

خوش میاین

فرزاد میگه " نا محرم نمیبریم "

مرسی

نهنگ دوشنبه 10 تیر 1387 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.nahang.blogsky.com

تو راهتون به منم سر بزنید بوشهر به ما خیلی نزدیکه باهاشون سلام علیک داریم ما رو هم میشناسن از بالا پشت بوم خونشون میتونیم حیاطشونو ببینیم تازه پسرشون خاستگار خواهرم بوده داداشم راضی نشد!آدمای خوبین و خیلی هم محترم!خوش باشه بهتون!اگه خواستین آشنایی بدین که مارو میشناسین بهتر و بیشتر ازتون پذیرایی کنن...

خوبی شقایق جان ؟
مطمئنی اون جا زیاد آفتاب نگرفتی

راستی واسه گرما باید اونجا چیکار کرد ؟

شهرزاد سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 02:42 ق.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com\

سلامم سروش جون:
خوبی؟
امیدوارم که کنکورتم به خوبی داده باشی و انقدر راحت نگو از بعضی از فرصت ها میشه گذشت...بعضی از فرصت ها به زندگی و آینده مربوط میشه...
ساده نمیشه ازش گذشت...
امیدوارم بهت خوش بگذره عزیزم..
شاد باشی..

سلام شهرزاد جونم
مرسی
کنکور که 10 20 30 40
هه
مرسی
قربانت

س-ح-ر سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 11:08 ق.ظ

من بخوام بیام میام فرزاد جون کاریم به محرم و نا محرمش ندارم :دی

ایول روشن فکر

haDs سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 02:01 ب.ظ

فرزاد میاد؟
مگه قرار نبود نبریش!؟
بزهکار!!
خوب ِت شد؟

...

نهنگ چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.nahang.blogsky.com

خوب؟سالمم البته جسمی!
نه ما اصلا زیر آفتاب نمیریم
زیر کولر خوابید!

پس اشکال از یه جایه دیگست

شهرزاد چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 07:40 ب.ظ

سلامم عزیزم هر دوتا وب هام آپ....
منتظرتم....

امیدوارم بتونم بیام

سلی چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 10:55 ب.ظ

خوب نباید ساده گذشت !!
اصلن توصیف جالبی نبود :دی:دی



آقا بوشهر چرا؟؟؟؟
ما هم میام !
ما یعنی منو و سحر :دی

فرزاد بیخود اونجا نشستی حرف نزن !!
به تو چه اصلن؟؟
شیطونه میگه
اهه :دی

بیا تو هم بیا

فرزاد حرف زیاد میزنه

Leo جمعه 14 تیر 1387 ساعت 10:56 ب.ظ http://leopang.wordpress.com

کامنت های ما چی میشن ؟
الف ) Leo بهت ربطی نداره.
ب ) بلاگ ماله منه ، دلم خواست.
ج ) کدوم کامنت ؟ [ سوت...! ]
د ) سایر : .......... ( جای خالی را پر کنید 2.5 نمره ! )

بوشهر ؟ تو این گرما ؟؟؟؟

د: کتمنی تا حالا پر پر شده ؟
خریت که شاخ و دم نداره

سلی شنبه 15 تیر 1387 ساعت 08:59 ب.ظ

حالا که رفتی و برگشتی میگی بیا؟؟
ع ج ب !!!!!

توام خودت دس کمی از فرزاد نداره!!

هااااااااااااااااا
نه بابا من قبل از این که برم بهت گفت.

س-ح-ر دوشنبه 17 تیر 1387 ساعت 01:07 ب.ظ

بازگشته پیر روزمندانه ی تان تبریک و تسلیت باد (هووووووووراااا :دی )

یه وقت نیای طرفه وبه ما ...!! اه اه اه .. حالا که ایجو شد اصلا دیگه نمیام نه اینورا نه اونورا :دی :دی

آقا بوشهر خیلی فاز داد نه ؟؟ (تیکه ی اولش البته :دی )
حیف سرم خیلی شلوغ بود ولا میومدم ..!!

سلی بشین سره جات ما بچه با خودمون نمی بریم (سوت :دی)

اوپن مایندیم سروش خان :دی

مرسی

چرا نمیام. خوبم میام.
کی گفته نمیام.
بله عجب استانیست این بوشهر.

طفلک سلی

بله بیش از حد اپن مایند

اشک های مسیح دوشنبه 17 تیر 1387 ساعت 02:02 ب.ظ http://jesustears.persianblog.ir

اما یهو می بینی افسوس می خوریم که ای کاش از کنار همون دستمال رد نمی شدیم..
انگار زندگی یعنی فرصت که اگه از دست بره....
نمی دونم..منم خیلی گذشتم و خیلی چیزا از دست دادم..اما حالا می خوام نگذرم..کمی درنگ کنم و فرصتو از دست ندم..

+خوش بگذره..

گاهی آدم افسوس میخوره
گاهی هم عینه خیالش نیست
بستگی به طرفش داره.

مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد