Caught

مثل هر روز از خونه فرار، آره فرار

فرار از غرغرهای مامان، فرار از قیافه ****‌ احسان ( داداشمه)

هنوز در خونه رو نبستم که چند تا سوال ذهنمو مشغول میکنه:

امروز این کره خاکی با تو مهربان خواهد بود؟

باید مثل کفتاری که به غذا خوردن شیر نگاه میکنه به مردم شاد نگاه کرد؟

شانس و فرصت دیدن کسانی رو که دوستشان داری خواهی یافت؟

می‌تونی به چشمای زیبای دخترک جنده جلوی پارک نگاه کنی؟

و باز به خودت بگی: ای کاش او اینگونه نبود.

قطار که هیچ، آیا میتونی با اراده‌ات مگسی رو از حرکت نگه داری؟

مگس هم هیچ، اصلا اختیار خودت رو داری؟

گرفتار غوغای درون، من هنوز گرفتار غوغای درونم هستم. 

نظرات 15 + ارسال نظر
س-ح-ر شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

مثل هر روز فرار فرار از همه ...
این کره ی خاکی هرگز با تو مهربان نخواهد بود مگر که به او مهربان بنگری تا مهربان بنماید ...!!

هیچ چیز بی حرکت نخواهد ماند ... اگر بخواهی حتی دیگران نیز به اراده ی تو حرکت خواهند کرد ...!!

بخواه سروش ... تو میتونی ..!!

+ غوغای درون ؟؟ طمعش گسه یا ؟؟

گسه دقیقا درست گفتی
نمیخوام ادای آدمای نا امید رو در بیارم
ولی کاش با خواستن میشد

haDs شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

deleted..

نه
SHIFT + DELETE

نهنگ شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 07:28 ب.ظ http://www.nahang.blogsky.com

تا حالا هر وقت پامو از درون خونه بیرون گذاشتم اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود:زن های فضول همسایمون در خونه نشستن؟

قزبون زنهای همسایه هاتون دی:

Leo یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 09:13 ق.ظ http://leopang.wordpress.com

هی چه طوری رفیق ؟

بیا بازی ؛)

این مردم که به شیر شاد تشبیه شدن ، واقعا شادن ؟
تازگی ها پی بردم همه بدبختن و دارن زور می زنن ادای آدمهای خوش بخت رو در بیارن !

قربانت لئو جان
چی بازی؟
شایدم ملت همه دلقکند
آره ما همه بازیگریم

شهرزاد یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 05:59 ب.ظ

سلامم سروش جونم:
خوبی؟؟
نبینم گرفته باشی و ناراحت؟؟!!!
میفهمم چی میگی؛گاهی ادم دوست داره از همه؛از هر چیزی که یک روزی وست داشته و براش ارزش داشته یا هر کسی که دوست داشته و باهاش حال میکرده فرار کنه..
یا اصلا به نوعی از زندگی فرار کنه....
ولی یه روزی که هیچ کدوم از این ها نبود و به قول خودت ازش فرار کرد..
دلش حتی برای غر غر های مادرش؛اخمای برادرش؛برای اذیت کردناش ؛دعواها تنگ میشه....
و براش شیرین میشه..باور کن که اینو تجربه کردم و حتی دیدم...
این غوغای درونیتم تمام میشه..
صبر کن..حل میشه..
میدونم یک نواختی ادم رو خسته و کسل میکنه ولی خودت میتونی این بکنواختی رو بر طرف کنی و شاد باشی به معنای واقعی...
فدای تو..
سخت نگیر..
فعلا...


سلام شهرزاد جونم
مرسی
بد نیستم
قربونت
گاهی اوقات آره شهرزاد جان..
قبلا من هم اینطوری شدم اما دلم تنگ نشده !
شاید یکی بهتر از اونا رو لازم دارم !!!

سلی یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 11:00 ب.ظ

کی فرار نمیکنی هان؟
ما همیشه داریم فرار میکنیم همیشه !!

وقتی خوابم میاد.

red moon سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.unralyghost.blogfa.com



zamani ke barhaye andoh bar ghalbetan sangini mikonad,zamani ke ashofte va parishan hal hasid,be 2nbale dastavizi baraye khoroj az on nabashid,balke be daron beravid!chonin nist ke dar in hengam khodavand shoma ra faramoosh karde bashad,balke az daroon sedayetan mikonad!rahi ra bar khalafe tabiate khod rafteiem va hal bayad bazgardim.ANDOOH YEK NESHANE AST,alamate rah baraye bazgashtan be jaye ke pishtar dar onja boode va ham inak gomash kardeiem

از این کانت ممنونم عزیزم
ولی من به خدا اعتقاد ندارم

سلی چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 08:54 ب.ظ

خواب هم یه جور فراره !

دقیقا
یکی از بهترین راه های فرار خوابه

سلی پنج‌شنبه 30 خرداد 1387 ساعت 01:56 ق.ظ

یعنس تو اصلن به وجود خدا اعتقادی نداری؟؟

نه که ندارم

سلی پنج‌شنبه 30 خرداد 1387 ساعت 01:34 ب.ظ

ع ج ب !

ولی من با تموم وجود حسش کردم !

هم تو سختی هام ! هم تو شادی هام !
هم چیزیو که خواستمو بهم نداد !
هم چیزو که داد !
و این هیچ ربطی به اسلام نداره !
خدا هست هست هست !

و بازم !
هر جور راحتی !

چیزی نمیگم
ممنون که منو قابل دونستی تا حرفاتو بشنوم

سلی جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 07:20 ب.ظ

خواهش !
یعنی یه جوری از جواب دادن فرار کردی دیگه !
بازم فرار؟:دی

میترسم اگه جوابی بدم ناراحتت کنم
چون من کمی متعصب برخورد میکنم و زیادی رکم

فرزاد گفت: شکر نخور

سروش : شرمنده امانت داری کردم

س-ح-ر شنبه 1 تیر 1387 ساعت 10:52 ق.ظ http://darkscare.blogsky.com

باز من دو روز نبودم اینجا شده متروکه :دی :دی

قول دادی از تیر سر و سامونش بدی من منتظرمااااااااا :دی

خوش گذشت جات خیلی خالی (حالا مگه تو پرسیدی چطور گذشت (سوووووووووت))

این پستت دیگه نطری نمونده بدم راجع بش بزود به آپ ..!! میخوام همونطور که اول شدم آخرین کامنته پستم ماله من باشه :دی :دی

سلی باز تو اومدی تو کار سروشم فضولی کنی ؟؟ همون فرزاد بست نیس؟؟ :دی :دی

آره متروک
آره راش میندازم
بله بله چطور بود مشهد ؟
متاسفم آخرین کامنت واسه یکی دیگست

بنده خدا سلی!!

RED MOON شنبه 1 تیر 1387 ساعت 04:50 ب.ظ

AGE KHODA RO GHABOOL NADARI UP GHABLIRO AZ K.....DARNAIAVORDI KE.AZ GHORAN BOOD KHODARO GHABOOL NADARI AZ GHORANESH MATLAB UP MIKONI?!!!

من قبول ندارم
تو که قبول داری یه کم فکر کنی بد نیست
من که نگفتم این کتاب ماله یه جاییه دیگست.
این کتاب هم مثل هزار اند هزار

red moon دوشنبه 3 تیر 1387 ساعت 05:00 ب.ظ

man nagoftam ghabool daram ya nadaram.fekram mikonam.

اها

ح .ب جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 10:31 ق.ظ

با اخر چولمنگایی دیونتم خر دیونه

بوی آشنا میاد :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد